یه وقتایی نوار گذشته رو از نو پلی میکتی.توی یه لخظه به حال و هوای گذشتت قکر میکنی.یه اون به عشقی که سعی کردی فراموشش کنی.
به تمام تلاشاایی که کردی تا از اسارتش خلاص شی فکر میکنی هی فکر میکنی هی بیشتر و بیشتر غرق میشی.تو احساساتت فرو میری.
یادت میاری اون ثانیه های یخزده رو که توی بغلش گم شدی.اون گرمایی که موقع گرفتن دستت بهت زندگی داد.به اون چشمای قهوهایی وقتی نگات میکنن.
اه.چشماش.چشماش.دوتا گلوله ی محصور توی حصار مزه های بلند و سیاه. چشایی که عمق عشق رو توی تمام ثانیه ها میشد دید.
اه ازون چشمای برق افتاده که وقتی تو بغلش داشتم های های گریه میکردم به چشمای من دوخته شد و همراه من تر
ولی
.اااااااااماااااااااان
امااااااااااااان از عشق یکطرقه.عشق محال عشقی که مجنونش خبر از لیلی نداره..