روزایی دارن تند تند میگذرن که حتی تو تحمل کردنشون شک داشتم ولی الان بیشتر از 7 ماه ازشون گدشته و تقریبا یک ماه دگ مونده ازش.دارم به پارسال فکر میکنم.روزای اردیبهشت خرداد پارسال.خیلی اوضاعش بد بود.همه فکرم رفتن بود و توی افسزدگی تمام داشتم بسر میبردم.بزرگتزین تناقض بود.اینکه هم باور داشتم که میرم هم اضلا هیچ اتضویر ذهنی ای از رفتن نداشتم.
درست 25 شهریو غیر ممکن ترین اتفاق برام اتفاق افتاد.
روزا خیلی داره با شتاب میگذره منم اگه تا الانش تحمل کردم فقظ به خاطر فضل خدای مهربونم وگرنه من ادمی نیستم که بتونم تحمل کنم.
هذا من فضل ربی